دلتنگی
می چکد پشت شیشه با احساس ،اشک شب از نگاه دلتنگی
بی تـــــــــــــــــــو دارم سکوت می بافم با کلافِ سیاهِ دلتنگی
وقت پرواز در قفس هـــر شب میزنم سر به سقف رویاها
سیرم از میله های سردی که ،می شود تکیه گــــــاهِ دلتنگی
کوچه در انحطاطِ فصلی زرد،جاده سمت همیشـــه تنهایی
من رهـــــــــــا مثل مرگ یک باور،خسته در شیب راهِ دلتنگی
نبض شماطه دارِ دیواری،خواب رفته شبیه چشمم کـــــه
پای دیوارهای دل شوره ، گوشه ی ایستـــــــگاهِ دلتنگی....
بی صدا خیمه میزند پاییزدراتاقی که بی تومتروک است
ابر را می کشد به این خانه ،لهجه ی تلخ آه دلـــــــــــــتنگی
گرچه بعد از تو زندگی مثلِ طعم بادام های بدخیم است
من دلم را به خواب خواهم زد ،تو برودر پناه دلتنگی...
۹۱/۱۰/۶
"سجاد صفری اعظم"